کد مطلب:129497 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

وهب بن وهب (ابن حباب کلبی)
شیخ صدوق در كتاب امالی خویش، آن جا كه به توصیف وقایع روز عاشورا و به میدان رفتن اصحاب حسین (ع) می پردازد می نویسد: «پس از او [1] وهب بن وهب به میدان رفت. او مسیحی بود و همراه مادرش به دست حسین (ع) اسلام آورده و با آن حضرت به كربلا رفتند. وی بر اسب سوار شد و تیر خیمه را به دست گرفت و سرگرم پیكار گشت. پس از كشتن هفت یا هشت تن از یاران عمر سعد، به اسارت درآمد؛ و او را نزد عمر سعد ملعون بردند. عمر دستور داد او را گردن زدند و سرش را در میان سپاه حسین (ع) انداختند. مادرش تیر خیمه را برداشت و به مبارزه پرداخت. ولی امام (ع) به او فرمود: ای مادر وهب، بنشین كه خداوند جهاد را از زنان برداشته است و تو و پسرت همراه جدم رسول خدا (ص) در بهشت هستید.» [2] .

به نظر می رسد كه در نظر علامه ی مجلسی، این وهب همان وهب بن عبدالله بن حباب كلبی است. در این بخش از مقتل بحار چنین می خوانیم: «پس از او [3] وهب بن عبدالله بن حباب كلبی به میدان مبارزه رفت. او همراه مادرش بود كه به وی گفت: فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری كن!

گفت: مادرجان، یاری می دهم و كوتاهی نمی ورزم! آنگاه به میدان رفت و چنین می گفت: اگر نمی شناسید، من پسر كلب هستم.

به زودی مرا و ضربت مرا و حمله ی مرا و شجاعتم را در جنگ خواهید دید.


پس از انتقام یارانم، به انتقام خویش خواهم رسید

و اندوه را در برابر اندوه دفع می كنم.

جهاد من در فروافتادن در لهو و لعب نیست.

سپس حمله كرد و آن قدر جنگید تا گروهی از آنان را كشت. سپس نزد مادر و همسرش بازگشت و در برابر آن دو ایستاد و گفت: مادرجان، آیا راضی شدی؟

مادر گفت: راضی نمی شوم تا آن كه در حضور حسین (ع) كشته شوی!

همسرش گفت: تو را به خدا، مرا به مصیبت خویش گرفتار مكن!

مادرش گفت: فرزندم، سخن او را مپذیر. برگرد و در حضور فرزند رسول خدا (ص) پیكار كن؛ كه در روز قیامت نزد خداوند از ما شفاعت كند.

او بازگشت و این چنین می گفت:

ام وهب تعهد می كنم كه در ضربت زدن با نیزه و شمشیر از آنان پیشدستی كنم.

و ضربتم، ضربت جوان مؤمن به پروردگار باشد.

تا آنكه این مردم تلخی جنگ را بچشند.

من مردی هستم زهره دار و عصب دار.

و در هنگام حادثه سستی نمی كنم.

پروردگار دانا مرا بس است، بس.

او آن قدر جنگید تا نوزده سوار و دوازده پیاده را كشت. سپس دستانش قطع شد. همسرش تیر خیمه را به دست گرفت و نزد او رفت و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! در دفاع از حریم پاك رسول خدا (ص) پیكار كن. وهب رفت كه او را نزد زنان بازگرداند، ولی او كنار جامه اش را گرفت و گفت: بازنمی گردم تا آن كه همراهت بمیرم! پس حسین (ع) به او فرمود: خداوند به شما خانواده پاداش خیر دهد. خدایت رحمت كند، نزد زنان بازگرد؛ و او بازگشت.

وهب آن قدر جنگید تا كشته شد. سپس همسرش رفت تا خون از سر و صورتش پاك كند. چون شمر او را دید، به غلامش فرمان داد تا با تیر خیمه ای كه همراه داشت او را بزند. او نیز زد و زن را كشت. وی نخستین زنی بود كه در سپاه حسین (ع) كشته شد.


در حدیثی دیدم كه این وهب نصرانی بود و همراه مادرش به دست حسین (ع) اسلام آورد. او در میدان مبارزه نوزده پیاده و دوازده سوار را كشت. سپس او را به اسارت درآوردند و نزد عمر سعد بردند. عمر گفت:«چه پرقدرت هستی» آن گاه فرمان داد كه وی را گردن زدند و سرش را در میان لشكر حسین (ع) انداختند. مادرش سر را گرفت و آن را بوسید سپس آن را در سپاه ابن سعد افكند كه به مردی اصابت كرد و او را كشت. آنگاه با تیر خیمه حمله كرد و دو تن را كشت. امام حسین (ع) به او فرمود: ای ام وهب بازگرد. تو و فرزندت با رسول خدا هستید. خداوند جهاد را از زنان برداشته است. او بازگشت و چنین می گفت:«پروردگارا امیدم را ناامید مكن! حسین (ع) فرمود: ای ام وهب، خداوند امیدت را ناامید نمی كند.» [4] .

سید ابراهیم زنجانی در نقلی گوید: «گفته اند كه وهب 25 سال داشت و نام همسرش هانیه بود كه تنها هفده روز از عروسیش می گذشت. وهب ده روز پیش از آن در منزل هشتم یعنی ثعلبیه در راه كربلا، به دست حسین (ع) اسلام آورده بود...» [5] .


[1] يعني: پس از يزيد بن زياد بن مهاصر، ابي شعثاي كندي.

[2] امالي صدوق، ص 137، مجلس 30، حديث شماره ي 1.

[3] يعني پس از يزيد بن خضير همداني.

[4] البحار، ج 45، ص 17-16.

[5] وسيلة الدارين في انصار الحسين، ص 202.